پاییز
مجلس روضه خونی منزل اقاجون
دندون مریم السادات
بعد از ...
سلام.مدتی بود که چیزی توی وبلاگ دخترمون نذاشته بودیم.واقعیتش فرصت نمیشه.امروز که 13شهریور می باشه الان دخترمون 9ماه 6 روزو18 ساعت49دقیقه و52 ثانیه سن داره.الان هر دو مامان جونای دخترمون رفتند مشهد و اون تنهاست.ولی اقاجون اینجاست و او نرفته.تو این مدت که من نبودم خیلی اتفاقهای زیادی افتاده که شاید مقداریش رو فراموش کرده باشم.ولی یکی از اتفاقهایی که رخ داد من برای اولین با توی این مدت سوار روروک شدم.اولش حرکت خیلی برام سخت بود و با روروک دایی مهدی راحتتر می تونستم حرکت کنم ولی کم کم با روروک خودم هم رفیق شدم و یه جورایی اونم رو تکون می دم...
نویسنده :
مامان وبابا
12:43
بدون عنوان
مریضی مریم السادات
روزت مبارک مادر عزیزم
مادر،تو کتاب نامکتوب مرارت هایی،تودیوان محبت هایی،تو ناب ترین واژه شعر خلوصی،تو بلندترین داستان حماسه ی ایثاری.ای قصیده بلند عشق،ای عاشقانه ترین غزل،ای مثنوی رنج ها،تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی،تو قافیه احساس قلب منی،تومنظومه بلند فضیلت هایی،تو بهترین بیت رباعی محبتی مادر،شعر وجود تو را، واژه واژه می نویسم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم.دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه فصل های زندگی ام.نثار دل بهاریت می کنم.ای بهترین شعر زندگی...روزت مبارک باد.(دوستت دارم عزیزترین مادر دنیا) ...
نویسنده :
مامان وبابا
12:55